باز کن چشمت را تا که گل باز شود،قصه زندگی آغاز شود،تا که از پنجره چشمانت عشق آغاز شود تا حالا چندبار شده به خدا التماس کنی؟!چندبار شده اشک بریزی و ازش واقعا یه چیزی رو بخوای،چیزی که از چشم همه تغریبا نشدنی هست و احتمال خیلی کم ممکنه اتفاق بیافته ولی اینک هست که کافیه خدا بخواد تا اون اتفاق بیافته. نمیدونم شده خیلی حرفا برا گفتن داشته باشی،خیلی چیزا بدونی،خیلی چیزا بفهمی ولی سکوت کنی که دیگران اذیت نشن.شده مریض بشی،به دکتر بیافتی،دکترا تعجب کنن ولی باز سکوت کنی که دیگران این چیزارو نکشن؟!شده از خیلیا برنجی و خرد بشی ولی باز دم نزنی و فقط دعا کنی که ایشالا همیشه شاد و خوب باشن؟!شده از پا بندازنت ولی باز تنفر و انتقام تو خونت نباشه و از تمام وجودت ببخشی؟!شده صدبار بیای دهن باز کنی و بگی بابا من خیلی چیزا میدونم،اگه حرف نمیزنم چون نمیخوام اذیت بشی،این و پای نفهمیم نذار. ببینم تا حالا شده راه رو که آخرش معلوم نیست رو انتخاب کنی و بری؟راهی که فقط خدا میدونه آخرش چیه.راهی که خیلی وسطش کم میاری،خیلی امتحان میشی،خیلی میشکنی که خدا بدونه چند مرده حلاجی؟!ولی با تکیه به خدا بلند مییشی و ادامه راه رو میری.میرسه شبی که التماسش میکنی،اشکات دیگه دست خودت نیست،انگار که چشمشون پر شده و اینا باید تخلیه بشه،میخونی اون شب آیه دوازده سوره یونس رو.دلت میلرزه،میترسی،از خودت بدت میاد ولی همش یه لحظه هست.باز برمیگردی و از خدا حاجتت رو میخوای.شده بعد از اون شب فرداش یکی بیاد بهت بگه مشکل خاصی داری؟!بگی نه،چطور؟و اون بگه خواب دیدم تو بغلم داشتی گریه میکردی.چه حسی پیدا میکنی؟!هم خوشحال میشی که انگار صدات واقعا رسیده به خدا و هم یه حس خاصی پیدا میکنی که این خواب یعنی چه؟!آیا یعنی....یا یعنی.... ادامه:این روزا حالم خیلی بده،برام دعا کنین.همش به دکترم.نمیدونم چی شدم.به خدا میسپارمتون
Design By : Pichak |